چند روایت از زن بارگی شاهزاده/ تصمیم تجاوز به دختر میزبان!
تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۴۹۰۶۶۸۵
به گزارش جهان نيوز، شناخت حالات و روحیات خانواده محمدرضا پهلوی، از رهیافتهای مهم به تحلیل علل و زمینههای انقلاب اسلامی به شمار میرود. از جمله منابع این شناخت، رجوع به روایات و خاطرات افرادی است که روزگاری با این جماعت به سر بردهاند و خلقیات و منش ایشان را از نزدیک روایت کردهاند. احمدعلی مسعود انصاری (پسرخاله فرح دیبا) از جمله چهرههایی است که از سربند ایجاد این رابطه فامیلی، به دربار راه یافت و تا اواخر دهه ۶۰، با خاندان سلطنت ارتباط نزدیک داشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رابطه جنسی شاهزاده با دوست دختر برادرش! زنبارگی و مردبارگی از سنن غالب در خاندان پهلوی، به ویژه در میان درباریان و کارگزاران حکومت پهلوی دوم بوده است. این موضوع، اما اختصاص به این خاندان سلطنتی نیز ندارد و هماره در طول تاریخ، ردی از اینگونه کردارها در دربار سلاطین وجود داشته است. با این همه میتوان ادعا کرد که پهلویها در این فقره، گوی سبقت را از پیشینیان خویش ربوده و رکورد زدهاند! رضا پهلوی ولیعهد خودخوانده محمدرضا پهلوی نیز در طول چهار دهه اخیر که با اموال ملت ایران در خارج از کشور روزگار میگذراند، از زنبارگان شاخص خاندان خویش است و نزدیکان وی در این فقره روایتها دارند. احمدعلی مسعود انصاری که مدتها در دفتر وی همکار او بوده، درباره تجاوز ولیعهد متوهم به دوستدختر برادرش چنین میگوید:
«یک روز علیرضا برادرش با دوستدخترش به نام شاهپری- ز- که دختر بسیار زیبا و خوشاندامی بود- به دیدار رضا آمد. آن روزها علیرضا دانشجوی رشته موسیقی در دانشگاه پرینستون بود و با آنچه پدر برایش به جای گذاشته بود، روزگار خوشی میگذراند. به هر حال من و رضا و شاهپری یاد شده نشسته بودیم و به موسیقی ملایمی گوش میدادیم و از هر دری حرفی میزدیم که در این اثنا متوجه شدم شاهپری بدجوری به رضا نگاه میکند و رضا هم از این دلبری استقبال میکند و به قول معروف اشارات نامهرسان شدهاند. پیش از آنکه کار خرابتر شود در فرصتی به رضا گفتم این کار خوبی نیست، درست است که دختر زیبا و آزادی است، اما دوستدختر برادر توست و ظاهراً هم علیرضا از او خوشش میآید. رضا گفت بسیار خُب میروم و نظر علیرضا را در این مورد میپرسم. بعد هم گفت با علیرضا صحبت کرده و او گفته است که این مسئله او نیست و مطلبی است میان رضا و آن دختر که خودشان باید راه خودشان را انتخاب کنند. فردای آن روز که علیرضا را دیدم، او را خشمگین و ناراحت یافتم. میگفت: از پشت به او خنجر زده شده و در حق او سخت نامردی شده است. با او به صحبت نشستم و سعی کردم کمی آرامش کنم. گفت: سخت دختر را دوست دارد و عاشق اوست. و، چون به مسئله رضایت خود به رابطه آن دو اشاره کردم، و حرفی را که به رضا زده بود یادآور شدم، گفت: من راضی نبودم، مسئله را به خود رضا و شاهپری واگذار کردم زیرا هرگز فکر نمیکردم رضا در حق من چنین کند یا آن دختر چنین بیوفا باشد. البته دختر هم اصرار داشت که هر دوی آنها را دوست دارد. به هر حال رابطه رضا و شاهپری ادامه یافت و این امر چنان علیرضا را ناراحت کرد که گویا اقدام به خودکشی هم کرد که به خیر گذشت. از آن طرف این شیرینی به دهن رضا سخت مزه کرده بود و حتی میخواست با دختر ازدواج کند و هر چه به او میگفتم که درست نیست با دختری ازدواج کند که مدتها معشوقه و همبستر برادرش بوده گوشش بدهکار نبود و میگفت آن همبستری برای او مهم نیست و به این حرفها اهمیت نمیدهد و همچنان بر تمنای دل از دست رفتهاش پای میفشرد. تا بالاخره پس از دو ماهی که شعله تمنا کمی فروکش کرد علیاحضرت دخالت کرد و به هر زبانی بود، او را از این کار منصرف نمود.»
تصمیم شاهزاده برای تجاوز به دختر میزبان! مسعود انصاری در ادامه نقل خاطرات خود از زنبارگی مخدوم سابق خویش، از ماجرایی دیگر پرده برمیدارد. وی روزی را به یاد میآورد که همراه با رضا پهلوی به هتلی متعلق به یکی از آشنایان رفته بود و همراهِ او شباهنگام، تصمیم داشته به دختر میزبان تجاوز کند:
«رضا در مورد زن این ضعف را دارد و از این نعمت به آسانی نمیتواند چشم بردارد. در این مورد ماجراها بسیار است. از جمله چند ماهی بعد از ماجرای شاهپری به هتلی رفتیم که با صاحب آن - که یک شخص امریکایی بود- دوست بودیم. دختر خانواده بدجوری به رضا چشم دوخته بود و من سخت مراقب بودم که آتشی در خرمن نگیرد که بالاخره مهمان پدر دختر بودیم و این کار خلاف اخلاق بود و خیانت در اعتمادی که پدر به ما کرده بود. ساعتی بعد به سوی اتاقهایمان رفتیم تا استراحت کنیم و من خوشحال که مانع آن ارتباط نادرست شدهام. اما پس از مدتی یکی از خدمه به اتاقم آمد و خبر داد که رضا به سراغ دختر رفته است و کار دارد از دست میرود. بلافاصله لباس پوشیده و با عجله خود را به آنها رساندم و پیش از جاری شدن سیل، به هر زبانی بود رضا را قانع کردم که از شکستن سد دست بردارد و به پاس محبتهای پدر حرمت میزبانی او را نگه دارد و به اتاق خود بازگردد و شب را تنها به سر آرد.»
ردیف کردن زنان شوهردار برای شاهزاده روانشناسی زنبارگان نشان میدهد که آنان برای نیل به مطلوب خویش، معمولاً حاضر به رعایت هیچ قاعده اخلاقی و انسانیای نیستند. هم از این روی تجاوز به زنان شوهردار، رویهای رایج در خاندان پهلوی به شمار میرفت و آنان در ارتباط با جنس لطیف، خود را پایبند هیچ اصلی نمیکردند! روایت احمدعلی مسعود انصاری از زندگی جنسی رضا پهلوی شاهدی بر این مدعاست:
«باید توجه داشت که رضا جوان بود و پرتمنا و با زندگیای که او داشت برعکس تصور عموم دسترسی به دختر برای او در امریکا مشکل بود، زیرا در این دیار باید خود به دنبال دختری میرفت و دل او را به دست میآورد که با موقعیتی که او داشت بسیار سخت بود و هر ماجرایی میتوانست به صفحه اول جراید کشیده شود. در حالی که در ایران و در مراکش این مشکلات نبود و کسان دیگری این مهم را بر عهده میگرفتند. مثلاً همین اواخر و پس از بالا گرفتن اختلاف من و شاهزاده یکی از نزدیکان رضا تعریف میکرد یک بار در ایران رضا چشم به راه لعبتی بود ـ که از معرفیاش به ملاحظاتی درمیگذرمـ که قرار بود به دیدارش بیاورند. دختر دیر کرده بود و رضا بیصبرانه مرتب به ساعتش نگاه میکرد تا اینکه زنگ زد و احمد اویسی از آن سوی خط خبر داد که خاطر عزیزشان نگران نشود علت تأخیر شوهر خانم بوده که برعکس معهود کمی در رفتن تأخیر کرده بوده و همان لحظه از منزل خارج شده و به زودی یار برای وصال خواهد آمد. در دوران حضور رضا در مراکش تقریباً از این بابت مشکلی نبود، همان سنت دیرینه خوشخدمتیها برقرار بود. به علاوه که تشریفات چندانی هم نبود و مثل ایران نبود که برای دستیابی به شاهزاده از هفتخان تشریفات، گارد، محافظ و ... باید میگذشت؛ لذا از این بابت وضع رضا از ایران هم بهتر بود. حتی به خاطر دارم یک روز چندین زن زیبا را یکجا آورده بودند که او هر کدام را میخواهد انتخاب کند. میدانستم رضا و دیگران به مسئله شوهر داشتن این زنان اهمیت نمیدهند در حالی که طبق دستورات اسلام این گناهی بزرگ و نابخشودنی است و بارها به او گفته بودم من تحمل حضور چنین عمل خلاف مذهبی را ندارم و حتی تذکر داده بودم که حکم کسی که با زنشوهردار رابطه برقرار کند، طبق قوانین اسلام مرگ است؛ لذا بر آن شدم که اگر کسی از آنها شوهر دارد مرخصش کنم. در سر راه به دیدار آن جمع رفتم و پرسیدم کدامین شوهر دارند؟ و با کمال تعجب مطلع شدم که حتی یک دختر بیشوهر در میانشان نیست. با ناراحتی همه را به خانههایشان فرستادم و آن روز رضا را از کار مورد علاقهاش محروم کردم. در مراکش یکی دو دختر اروپایی و امریکایی هم این عیش را کامل میکردند. به جز یول براینر که به او اشاراتی کردم، دختری بود به نام
Merrian Erikson که اهل سوئد بود و در سالهای زندگی در ایران توسط یکی از کسانی که از این گونه خدمتها دریغ ندارند او را برای رضا فرستاده بودند تا خدمتی را که به پدر میشد از پسر هم دریغ نگردد. این دختر زیبای بلند قد که چند سالی هم از رضا بزرگتر بود ظاهراً به آسانی تسلیم نشده بود و به یاد دیدارهایی در ایران، در غربت مراکش چنان رضا را به هیجان آورده بود که روزی که قرار بود فردایش برای دیدار رضا به مراکش بیاید در شهر زیبای آگادیر رضا آشفتهخاطر مرتب میپرسید: احمد فکر میکنی فردا او با من دست خواهد داد؟ و با من به... موفق خواهم شد؟ و آنقدر این سؤال را تکرار کرد که در آخر بیحوصله گفتم به درک اینکه اینقدر فکر ندارد یا تو قدرت سوارکاریت را در این میدان خواهی آزمود یا اسب رکاب نمیدهد و تو فکر دیگری خواهی کرد! البته در امریکا به خصوص اوایل ورود و قبل از ازدواج، معدودی هم بودند که به نوعی در پی جلب توجه رضا از این راه بودند، ولی این فرصتها کمیاب بود. از آن جمله از حمید لاجوردی میتوان نام برد. او که در کار بورس و معاملات ارزی بود و رضایت رضا و خانواده برایش سود فراوان داشت، برای جلب نظر این مشتریان خوب نهایت تلاش خود را میکرد. حتی نادر معتمدی دوست دیرینه رضا را هم که زمانی معشوق فرحناز بود، به استخدام خود درآورد. به هر صورت برای خشنودی رضا در کنتیکت که بودیم یکی از زیبارویان امریکایی را به او معرفی کرد که مدتی خاطر رضا را به خود مشغول داشت. اما از آنجا که رضا توقع دل نازک او را برنمیآورد و انتظار ماهرو را برای خرید یک ماشین یا هدیهای گرانقیمت برآورده نمیکرد، بالاخره عمر این رابطه نیز به سر آمد!»
شاهزاده زنذلیل! یک اصل روانشناختی میگوید: معمولاً آنان که برای خانواده و زوجیت دیگران احترامی قائل نیستند، نمیتوانند برای همسر و فرزندان خویش نیز حریمی قائل شوند. در باب خاندان پهلوی به ویژه پهلوی دوم، بر این نکته بیفزایید که روحیه ضعف در برابر زنان و به قول ایرانیان «زن ذلیلی» را. این روحیه در زندگی ولیعهد متوهم نیز بازتابها و آثار گوناگون یافته که مواردی از آن به شرح ذیل در خاطرات احمدعلی مسعود انصاری آمده است:
«هلاکو رامبد از ضعف شاه فقید در مقابل همسرهایش مطلع بود. از جمله دیده بود که چگونه در سالهای آخر حکومت شاه، فرح در عمل حکومت را به دست گرفته و شنیده بود که شاه به علت مخالفت ثریا، به مجلس عروسی دخترش شهناز با اردشیر زاهدی نرفته بود. وی با آن که دهها نمونه دیگر از ضعفنفسهای شاه را در برابر زنانش میدانست، اما باز هم متوجه اثرات این ضعف نفس که در رضا شدت بیشتری داشت نمیشد و توجه نمیکرد که این ضعف با فرهنگ امریکایی که رضا با آن رشد کرده و در آن زنها بر مردها حاکم هستند، تشدید شده است. به حدی که مثلاً بارها پیش میآمد که رضا بیحوصله و از ماندن در خانه خسته شده بود و به من پیشنهاد میکرد به سینما یا محل تفریحی برویم، اما پس از موافقت من، همین که میخواستیم برویم میگفت مثلاً تا نیمساعت دیگر قرار است یاسمین از دانشگاه زنگ بزند. صبر کن به او خبر بدهم کجا میرویم ولی گاه میشد که یاسمین ساعتها زنگ نمیزد و رضا جرئت نمیکرد از خانه بیرون برود و تمام آن روزمان خراب میشد، یا مدتی یاسمین برای رضا رژیم غذایی تعیین کرده بود تا او چاق نشود و با آنکه سخت گرسنهاش بود تا یاسمین خانه بود جرئت نمیکرد غذا بخورد، اما همین که یاسمین پایش را از خانه بیرون میگذاشت رضا با عجله میدوید طرف آشپزخانه یا دستور میداد فوری برای او غذایی بیاورند، و این رژیم گرفتن او اسباب تفریح خاطر ما و وسیلهای برای ساختن لطیفههای گوناگون شده بود. این ضعف نفس تا حدی بود که وقتی یکی از ما حتی به دفاع از او در مقابل زنش حرفی میزدیم، او از ترس زنش به ما میتاخت. از جمله در همان سفری که گفتم به فلوریدا رفته بودیم، رضا مریض شده بود. یک شب که حالش خوب نبود و سخت بیحوصله بود یاسمین پایش را در یک کفش کرده بود که به دانسینگ بروند و رضا نمیخواست. بالاخره آنقدر یاسمین یکدندگی کرد که مسعود معاون به او تذکر داد که بهتر است امشب را به خاطر رضا دست بردارد. همین مخالفت مسعود سبب اختلاف آن دو شد و سخن به تلخی کشید. در بازگشت از سفر رضا به من گفت: به مسعود بگو دیگر با یاسمین به تندی حرف نزند که من ناراحت میشوم؛ و بالاخره هم، چون مسعود با یاسمین درست کنار نیامد، با وجود علاقه زیادی که رضا به او داشت، و از کودکی با او بزرگ شده بود و از سال ۸۳ هم امور شخصی رضا را اداره کرده بود، او را اخراج کرد.
حال به این زنِزور، اگر روحیه غیرایرانی یاسمین را هم بیفزاییم، غفلت رامبد و استیصال او بهتر معلوم میشود زیرا یاسمین که عملاً در امریکا بزرگ شده بود حتی به مراتب از رضا هم با فرهنگ و جامعه ایران بیگانهتر بود. وی به فرهنگ امریکایی و تفریحات آن علاقه بسیار داشت. از جمله مثل بیشتر نوجوانان امریکایی عاشق رقص و رفتن به دانسینگ بود. به همین سبب هم رضا را مجبور میکرد که آن دانسینگ مجلل را در خانه درست کند، در حالی که رضا به رقص علاقه چندانی نداشت و به همین سبب هم یاسمین که در دانشگاه جرج واشنگتن درس سیاست میخواند با همکلاسی خود تا نیمههای شب به مجالس رقص میرفت و توجهی نداشت که این مسئله چقدر از نظر ایرانیان ناپسند است و کمتر ایرانیای میپذیرد که همسرش شب تا دیروقت با یک مرد غریبه در خارج از منزل به سر برد. همین بیتوجهی به اخلاق و فرهنگ ایرانی سبب شده بود که گاردها و خدمه ایرانی مرتب از رفتار او به خصوص همراهی دائمیاش با آن پسر همکلاسیاش، اظهار نارضایتی کنند و، چون با من احساس نزدیکی میکردند و مرا به خاطر اعتقادات مذهبیام با نظر خود نزدیک میدیدند، نزد من گلایه میکردند. از جمله میگفتند روزی رضا موقع خروج از منزل به آنها گفته بود، چون به دنبال کاری منزل را ترک میکند، مواظب باشند کسی مزاحم یاسمین و دوستپسرش که در استخر شنا میکردند نشود و آنها هم به سرعت دوربینهای تلویزیونی را از روی استخر گردانیده بودند و، چون این حساسیتها را با رضا در میان گذاشتم و گفتم که میدانم که بین همسر تو و آن جوان رابطهای نیست، اما این مسائل در فرهنگ ما ایرانیان پذیرفته نیست، گفت من لیبرالم و به این حرفها اهمیتی نمیدهم. با توجه به این شرایط بود که آهی که زبان رضا و همسرش را خیلی خوب میفهمید در مقابله با رامبد موفق بود. معلم خصوصی یاسمین شده بود و برای درس خصوصی به او حتی به اتاق خواب او میرفت که مورد اعتراض بیحاصل من بود؛ و هر چه به رضا میگفتم اتاق خواب حریم خانواده است و غیر از زن و شوهر کسی نباید به آن وارد شود و درس را در سالن خانه هم میتوان خواند، گوش نمیداد. بدین ترتیب رامبد سنگر به سنگر عقب رانده میشد. به طوری که بارها به من که دیگر مدتها بود کمتر به خانه رضا رفت و آمد داشتم و تنها به ضرورت کارهای مالی با او و اطرافیانش رابطه داشتم، زنگ میزد و با نهایت تأثر و در حالی که بغض گلویش را میفشرد، به تلخی میگفت این سختترین و بدترین دوران زندگی سیاسی اوست. تلخی وی با گذشت زمان بیشتر میشد و وقت و نیروی او را بیهوده به هدر میداد و او را به جایی نمیرساند.» منبع:جوان کپی متن خبر برچسب ها: شاهزاده خاندان پهلوی رضا پهلوی
منبع: جهان نيوز
کلیدواژه: شاهزاده خاندان پهلوی رضا پهلوی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۴۹۰۶۶۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نام بازیگر مرد مشهور فرانسوی در سیاهه متجاوزان سینما
آفتابنیوز :
همهچیز از زمانی شروع شد که در اکتبر سال ۲۰۱۷ دو نشریه نیویورکتایمز و نیویورکر گزارش دادند که دهها زن مورد سوءاستفاده جنسی یکی از غولهای هالیوود یعنی هاروی واینستین قرار گرفتهاند. از آنجا بود که دومینوی رسوایی مردانی که از قدرت و شهرت و ثروتشان برای تعرض یا تجاوز به زنان و بعد خفه کردن صدای اعتراض آنها استفاده کرده بودند راه افتاد. زنانی که سالها به سکوت واداشته شده بودند یا هرچه فریاد زده بودند، صدایشان به گوش کسی نرسیده بود، از شجاعت همدیگر نیرو میگرفتند و پا پیش میگذاشتند و زخمهایی را که بر جسم و روحشان وارد آمده بود آشکار میکردند.
بازیگران زن مشهوری، به رغم به خطر افتادن حرفهشان، به افشاگری علیه واینستین دست زدند. دیوار بلند ترس برای قربانیان فروخته ریخته بود و حالا ترس در چشمان متعرضان و متجاوزان دیده میشد. جنبش #من_هم (metoo#)، که پیشتر در سال ۲۰۰۶ در فضای مجازی برای اعتراض به فرهنگ تجاوز، تعرض و سوءاستفاده جنسی راه افتاده بود، بعد از رسوایی واینستین، نیرویی تازه گرفت و زنان بسیاری را از اقصی نقاط دنیا زیر چتر خود متحد کرد. از امریکا تا اروپا، فاصله اقیانوس اطلس به چشمبرهمزدنی طی شد و کابوس رسوایی به قاره سبز رسید.
در چند سال گذشته، برخی از کسانی که در صنعت سینما به تعرض یا تجاوز متهم شده بودند در دادگاه متهم یا تبرئه شدند. برخی دیگر پیش از دادگاه با شاکی/ شاکیان پرونده مصالحه کردند. برخی حرفهشان به آخر رسید و برخی دیگر هرگز زیر بار اتهامات نرفتند و خودشان را از اینگونه انگها مبرا دانستند. هنوز خبرهایی از رسواییهای اخلاقی به صدر خبرها میآید، مثل دیروز که خبر بازداشت ژرار دوپاردیو، بازیگر مشهور فرانسوی، نشان داد که این جنبش تا زمانی که فضای صنعت سینما به جای امنی تبدیل نشود، قصد بازایستادن ندارد.
جنگهای فرانسوی
دوپاردیو ۷۵ ساله که یکی از بازیگران مشهور فرانسه است، در ایستگاه پلیسی در منطقه چهاردهم پاریس به اتهام تجاوز به دو زن، یکی در سال ۲۰۲۱ و دیگری در سال ۲۰۱۴، مورد بازجویی قرار گرفت. اینطور که ایسنا گزارش داده، دوپاردیو در سال ۲۰۲۰ به تجاوز جنسی به شارلوت آرنولد در سال ۲۰۱۸ متهم شد و در ادامه چندین زن دیگر علیه او افشاگری کردند و در نهایت به شهرت دوپاردیو ضربه خورد. در دسامبر گذشته نیز هلن داراس، هنرپیشه فرانسوی، نیز شکایتی را به پلیس ارائه کرد و مدعی شد که دوپاردیو در سال ۲۰۰۷ هنگام فیلمبرداری فیلم «دیسکو» به او تجاوز کرده است. فعالان فمینیست به شدت خواهان پیگیری این اتهامات بدون دخالت شهرت و قدرت دوپاردیو در روند افشای حقیقت هستند. از سوی دیگر، گروهی از هنرمندان از جمله کارلا برونی و شارلوت رمپلینگ از دوپاردیو در برابر این اتهامات دفاع کردند. در میان مدافعان دوپاردیو نام امانوئل مکرون، رئیس جمهوری فرانسه، هم که چندی پیش دوپاردیو را بازیگر بزرگی خوانده بود که مایه افتخار فرانسه است، دیده میشود.
دو پرونده قدیمی
هر وقت حرف تجاوز و تعرض و سوءاستفاده جنسی به میان میآید، نامهای رومن پولانسکی، کارگردان لهستانی و وودی آلن، کارگردان و بازیگر امریکایی، مطرح میشود. پولانسکی سالها پیش با دختری نوجوان و زیر سن قانونی در خانه جک نیکلسون، بازیگر افسانهای، رابطه برقرار کرد و بعد از آن برای فرار از مجازات عملش از امریکا گریخت و سالهاست که از این کشور دور است و حتی در اروپا هم از پا گذاشتن به کشورهایی که احتمال میدهد او را به مقامات امریکایی تحویل دهند خودداری میکند. تجاوز به یک نوجوان چیزی نیست که رسانهها به راحتی فراموش کنند و پولانسکی این را به خوبی میداند.
داستان وودی آلن هم بسیار طولانی است. میا فارو، بازیگر «بچه رزمری» و شریک زندگی آلن، در دهه ۱۹۹۰ او را به ارتباط با فرزندخواندهشان متهم کرد. به درستی مشخص نیست که این اتهام چقدر صحت داشت یا چقدر ناروا بود، اما چیزی که مشخص است این است که آلن با دخترخواندهاش ازدواج کرد و در تمام این سالها که همیشه حرف اتهامات او به رسانهها کشیده، با تمام قدرتش زیر بار پذیرش آنها نرفته است. در این سالها بعضی بازیگران زن فیلمهای قبلی آلن مثل کیت وینسلت اعلام کردند که دیگر حاضر به همکاری با او نیستند. بعضی دیگر مثل ال فانینگ که در «یک روز بارانی در نیویورک» با آلن همکاری کرده، گفته این اتفاقات قبل از به دنیا آمدن او رخ داده و او نمیتواند به درستی در این باره قضاوت کند.
نامهای بزرگ، ترسهای بزرگ
نامهایی مثل کوین اسپیسی، داستین هافمن، سیلوستر استالون، استیون سیگال، ازرا میلر، تِنوچ هوئِرتا، جاناتان میجرز، کیسی افلک، جیمز فرانکو، بیل کازبی و لوئیز سی. کی. از جمله مشهورترین افرادی هستند که نامشان در سیاهه رسواییهای جنسی سالهای اخیر ثبت شده. #من_هم (metoo#) شاید جلوی متجاوزان را نگیرد، اما کسی که میخواهد از حدش عدول کند میداند دیگر مثل گذشته در امنیت به سر نمیبرد و باید بهای کاری را که میکند با از دست دادن کار و حرفه و خویشاوندان و اطرافیانش بدهد. زندگی یک متجاوز حالا دیگر بسیار شبیه فیلمی ترسناک است.
منبع: همشهری آنلاین